تقدیم به بیستون
همه دوستدارباستونند و من بی ستون
سلامت آن سوی قاف است و آزادی در آن منزل
نشان منزل سیمرغ از شاهین شکاران پرس
هنوز هم صدای پای خدایان را میشود در میان صخره های
عظیم بیستون شنید ،درسایه سکوت سنگی مینشینم ،در
سکوت سهمگین سنگها رازهاست نهانی.
،مینشینم در کنار دیواره های مهیب تفکر،صخره های
سهمگین خیال ،پرتگاه های دهشتناک ذهن،روبرویم مهبط
خدایانست ،حماسه است، غزلست ،عشق و جنونست،ایمان
هست ،گذشت هست،مهر مادری هست،اجل هست،کاوه
آهنگر هست،کوه قاف که می گویند بیستونست ،عنقا همینجاست.
ناقوس دیر را جرس کاروان مگیر
سیمرغ را مقایسه با قوش میکنی
شهریار
فرهاد در پی رسیدن به سیمرغ تیشه در دست گرفت ،ودر
اندیشه کوه قاف بیستون بود.
چه شور انگیز پیکرها نگارد کلک مشکینت
الا ای خسرو شیرین که خود بی تیشه فرهادی
شهریار
.........................................................
چوشد پرداخته فرهاد را چنگ
زصورتکاری دیوار آن سنگ
نیاسودی زوقت صبح تا شام
بریدی کوه بر یاد دلارام
به هرخارش که با آن خاره کردی
یکی برج از حصارش پاره کردی
به الماس مژه یا قوت می سفت
زحال خویشتن با کوه میگفت
که «ای کوه،ارچه داری سنگ خاره
جوانمردی کن شو پاره پاره
زبهر من تو لختی روی بخراش
به پیش زخم سنگینم سبک باش
وگرنه من به حق جان جانان
که تا آن دم که باشد بر تنم جان
نیاساید تنم ز آزار با تو
کنم جان بر سر پیکار باتو »
خسروو شیرین نظامی
بیستون نگین کوههای جهانست،اگر کوههای جهان را قلبی
باید بیستونست،معماریترین کوه گیتی است،قرارگا
ه فرهادهاست ،فریادهاست،باید عقابی تیز پرواز باشی که
در پرتگاههای آن آشیانه سازی، بیستون تاریخست که در
قالب جغرافیا گنجانده شده است،بیستون در کشاکش دهر
مردانه ایستاده است،ابرمرد کوههای جهانست،شریف است
و شریف زاده ،کتیبه داریوشها ها باید بر خود ببالند که بر
بیستون نقش بسته اند،کاوه آهنگر را میشود در بیستون دید:
چو کاوه برون آمد از پیش شاه
برو انجمن گشت بازارگاه
همی برخروشید و فریاد خواند
جهان را سراسر سوی داد خواند
از آن چرم کاهنگران پشت پای
بپوشند هنگام زخم درای
همان کاوه آن برسر نیزه کرد
همانگه زبازار برخاست گرد
شاهنامه
آنچه در کوچه پسکوچه های شهر به انتها میرسد در اینجا
آغاز میگردد،سختی کشیدن در اینجا لذتی خاص دارد که با
هیچ آسایشی قابل قیاس نیستباید از خودخواهی و تن آساییها
ا گذشت تا به غار عسل معنی رسید،بیستون جای بی دردان نیست،
«هر آن کو به دل دردی ندارد آدمی نیست
بیزارم از بازار این بی هیچ دردان »
اما درد آنست که به ابتذال گفتار آلوده نشده باشد،درد آنست
که بی درمان باشد.مرد آنست که با یک درد بزرگ به دنی
ا آید ودردش را با خود به گور ببرد.
آدم همواره در نیل رسیدن به قله های بلند وماورایی تفکر
سیر میکند،تنها سیر و سیاحت در آن وادیست که دورت
میکند از پستیها ،حقارتها،و احساس میکنی تمام نشده ای
،پایان نپذیرفته ای،در اینجاست که می توانی به نقاط بلند و
ظریف ذهن و خیال بیندیشی ،فکر کنی،واز زشتیها و
پلشتیهاکنده شوی،و بال بگشایی و شور و شو ق وذوق به
آن عظمتهاوزیباییهای پرشکوه بیابی.
از غبار تیره هوسها رها گردی ،گداخته شوی،شکسته شوی
اما نشکنی.
بیستون کجاست؟انتهای دنیا؟سختون سیال ذهن ،ستونیست
مرکزی،
تنها می توان گفت جایی که هرجا نیست،واژه ها عاجزند از
بیانش ،وصفش،تنها در سکوت شبانه است که میشود به
رازش پی برد .وآن پرنده تنهای مرموزشبانه اش که با آن
تک نوایش قلب هرجنبنده ای را از جا میکند.
من گنگ خوابدیده و عالم تمام کر
من عاجزم زگفتن و خلق از شنیدنش
........................................
نام برخی از مسیرهای مشهورسنگنوردی بیستون گنجانده شده است.
ممنون از دوست عزیزم
....سر گذشت
:http://afg250.persianblog.ir